مشق

تو باشگاه نشسته بود.

رفتم کنارش وایسادم دلم نیومد از این صحنه بگذرم .

یاد بچگی خودم افتادم

دلم مشق خواست

دلم ۲۰ خواست

ولی کتابشو که دیدم دلم گرفت . دلم کتابای خودمونه خواست . برام غریب بود ولی حسش همون بود .

مداد مشکی ... مداد قرمز ... ستاره کشیدن...




پ.ن: لازم به ذکره ازش اجازه گرفتم که آیا وکیلم ؟ نه یعنی آیا اجازه دارم عکس بگیرم ؟

پ.ن۲:از عنوان مطلب یاد بعضی دوستای بی معرفت افتادم البته با تفاوت سه تا نقطه اون بالاش!!!

رانده یا رنده چه فرقی میکنه؟

واقعا چه فرقی میکنه؟اگه کسی رانده شود همانا که رنده شده است!

اونم زنده زنده

ولی خب هر چی به سر آدم میاد رو خودش میاره

چند وقته کلید خونمو گم کردم

خدا هم نیومده پیشم برام لالایی بگه اعصابم به هم ریخته

کسی خبری نداره از این دو تا؟نگرانشونم!

رنده شدم وااااااااااااااااای....